در یک میهمانی باشکوه، یک روزنامهنگار بیکار به نام فرد فلارسکی (با بازی ست روگن) با شارلوت فیلد (با بازی چارلیز ترون) ملاقات میکند؛ این دو نفر با یکدیگر آشنایی قبلی دارند که به سالهای دهه نود بازمیگردد؛
زمانی که شارلوت بهعنوان پرستار بچه مشغول کار بوده است؛ فرد در آن زمان به شارلوت علاقهمند بوده اما فرصتی برای شروع یک رابطه پیش نیامده است. در این دیدار دوباره، رابطهای بین این دو نفر شکل میگیرد که پیچیدگیهای فراوانی دارد؛ مثلا این موضوع که فرد ذاتا لجوج است یا اینکه دختری که بهعنوان پارتنر انتخاب کرده، وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکاست، باعث ایجاد چالشهای بسیاری میشود. در نقد و بررسی فیلم لانگ شات با ما همراه باشید.
در سینمای امروز، بهندرت پیش میآید که کمدی رمانتیکها، هم کمدی و هم رمانتیک باشند؛ بنابراین اگر طرفدار این ژانر هستید، لانگ شات حسابی خوشحالتان میکند؛ از جمله فیلم های کمدی با یک داستان عاشقانه و طرح کلی سنجیده و کامل که بهصورت بالقوه ظرفیتهای فراوانی دارد.
شارلوت فیلد، یک سیاستمدار بلندپرواز است و طرف مقابل یک نویسنده نهچندان خوششانس؛ داستان این دو کاراکتر با اضافه شدن تم مدرن به هسته مرکزی عاشقانه آن تقویت میشود. فیلم ممکن است در نگاه اول کمی طولانی به نظر برسد؛ اگر کمی سختگیرانهتر نگاه کنیم، لحن آن هم در تمام طول داستان چندان یکدست نیست. اما فیلم جاناتان لوین، درنهایت نظرتان را جلب خواهد کرد؛ با داستان شیرینش، نگاه دقیقش به نگرشهای مختلف سیاسی، شخصیتهای مکمل متفاوت و درونمایه جذابی که در رابطه دو شخصیت اصلی با هنرمندی تمام به نمایش درمیآید.
نقد و بررسی فیلم لانگ شات را از ابتدای آن شروع میکنیم: شاهد ملاقاتی جذاب هستیم که در یک میهمانی اتفاق میافتد؛ جایی که فرد فلارسکی (روگن)، خبرنگار تازه بیکار شده، با شارلوت فیلد (شارلیز ترون)، عشق اولش که درحالحاضر وزیر امور خارجه آمریکا است، پس از سالها روبهرو میشود. فیلد که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکند، فرد را بهعنوان نویسنده متنهای سخنرانیاش استخدام میکند. هدف او از این کار، بالابردن میزان مقبولیت خود در چشم رأیدهندگان از طریق بهکارگیری نفوذ کلام است. نقشهایی که روگن و ترون مشغول ایفای آنها هستند، ممکن است در متن فیلمنامه، زوجی عجیب را به نمایش بگذارند؛ اما، هنر این دو بازیگر، باعث به وجود آمدن رابطهای کاملا باورپذیر و جذاب بین فرد و شارلوت شده است. بنابراین ماجراهای سفر تبلیغاتی آنها به دور دنیا که برای ارائه «ابتکار اقتصادی» شارلوت برنامهریزی شده است و جزییات رابطه عاشقانهشان، در نگاه تماشاگران بسیار جالب و دوستداشتنی جلوه میکند.
در صحنهای از فیلم شاهد رقص آرام آنها با آهنگ «It Must Have Been Love» با اجرای راکست در آرژانتین هستیم و چند ثانیه بعد، باران گلولهها را بر سرشان میبینیم؛ گلولههای حاصل از یک اعتراض سیاسی. عشق بین فرد و شارلوت، هم جذاب است و هم خلع سلاح کننده؛ هم خوشایند و هم واقعی. در یک کلام: آنها در عشق یکدیگر غرق شدهاند.
شرایط عجیبوغریب زوج عاشق فیلم (که البته درنهایت، شکلی باورپذیر و مقبول به خود میگیرد)، گاهی به کلیت روایت تسری پیدا میکند و آن را در معرض خطر نامعتبر جلوه کردن قرار میدهد. در دنیای واقعی، یک وزیر امور خارجه، احتمالا اجازه مذاکره برای حل مساله یک گروگانگیری بینالمللی را ندارد. اما در صحنهای میبینیم که شارلوت فیلد، با لحنی آرام و مطمئن، با یک گروگانگیر وارد مذاکره میشود؛ البته این صحنه بهگونهای طراحی نشده است که غیرحرفهای و سادهلوحانه به نظر برسد. از نقاط قوت فیلم میتوان به نگرش دقیق و موشکافانهاش درباره مساله تبعیض جنسیتی در محیطهای کاری و پرداختن به مثلث مسموم «رسانه، سیاست و تجارت» نام برد. نکته دیگری که لانگ شات بهطور جدی به آن میپردازد، وابستگی شدیدی است که بین مسایل ظاهری و شکلگیری تصویر یک کاندیدای سیاسی در ذهن عموم مردم وجود دارد.
اما پرداختن به این موضوعات مهم و بیان نقطه نظرات جدی درباره آنها، باعث کاهش موقعیتهای خندهدار این فیلم نشده است. موقعیتهای طنزی که با استفاده از خالکوبی با طرح صلیب شکسته، زمین خوردنهای دردناک، فاکس نیوز، جنیفر آنیستون و جوکهای مذهبی ایجاد میشود، همه به هدف اصلی خود یعنی ایجاد اوقات مفرح برای تماشاگران میرسند.
در بررسی فیلم لانگ شات به پیشینه عوامل تولید توجه داشته باشید: لوین (که پیشازاین با روگن در فیلم «The Night Before» همکاری داشته است) و نویسندگان فیلمنامه، دن استرلینگ (نویسنده فیلمنامه فیلم مصاحبه محصول ۲۰۱۴) و لیز هانا (نویسنده فیلمنامه فیلم پست محصول سال ۲۰۱۷) همه دستبهدست هم دادهاند و از تمام ظرفیتهای کمدی-رومانتیک برای ساخت لانگ شات بهره بردهاند.
موانعی که شادی این زوج را تهدید میکنند (مانند اصول اخلاقی و رفتاری ثابت و مستحکم فرد و آرزوهای بلندپروازانه شارلوت برای ورود به کاخ سفید) بهصورت کاملا باورپذیر به نمایش درمیآیند و این قابلباور بودن را مدیون شخصیتپردازی خوب کاراکترها هستیم. دو شخصیت اصلی، در محاصره تعداد زیادی شخصیت مکمل متفاوت قرار دارند که هرکدام از آنها بر روند داستان تاثیر میگذارند. جون دایان ریفیل در نقش روانکاو شارلوت، الکساندر اسکارشگرد در نقش نخستوزیر کانادا (که از همه نظر خوب و کامل به نظر میرسد اما خالی از جذابیت است)، باب ادنکیرک در نقش رییس جمهوری که در حال ترک کاخ سفید است، همه و همه بازیهایی قابلتوجه و گیرا ارائه میدهند.
اما لانگ شات بیشتر هیجان و تاثیرگذاریاش را از کنار هم قرار دادن «جذابیت ناخودآگاه و درآمیخته با کمی گیجی» در کاراکتر فرد و «حضور غالب و تاثیر بر محیط اطراف» در کاراکتر شارلوت کسب میکند؛ مساله فقط کنار هم قرار گرفتن ویژگیهای بسیار متفاوت این دونفر نیست، مساله اصلی تاثیری است که بر یکدیگر میگذارند و تغییری است که ایجاد میکنند. روگن سرخوشی فلارسکی را به خوبی نمایش میدهد، اما در این راه تسلیم کاراکتر نمیشود و مقداری بلوغ و پختگی را بهعنوان چاشنی آن میافزاید. ترون در بازی کاراکترهای کمدی بیتجربه نیست، او قبلا هم برای ایفای چنین نقشهایی مقابل دوربین ست مکفارلن و جیسون رایتمن ظاهر شده بود، اما نقشآفرینیهای قبلیاش هیچوقت بهاندازه شارلوت لانگ شات جذاب نبودهاند. او ظرافت و ریزهکاریهای شارلوت را بسیار خوب به نمایش میگذارد؛ زنی قدرتمند که با تمام توانش برای شکستن کلیشهها و پیشرفت آمده است. او میخواهد دنیا را به جای بهتری تبدیل کند و در این راه حاضر به پذیرش نقشی کوتاه و حاشیهای نیست. شارلوت با تمام قوا در خط مقدم ایستاده است.
- ۰۰/۱۱/۲۴